چارچوب فرایند پژوهش برنامهریزی برای به کارگیری روش نظریه مبنایی برساختگرا، پیوستار عناصر هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روش را چگونه تعریف میکند؟ این مقاله با هدف تمهید پایه منطقی برای کاربرد روش نظریه مبنایی برساختگرا در مطالعات برنامهریزی شهری و منطقهای به نگارش درآمده است. نظریه مبنایی با قرار گرفتن در چارچوب رهیافت اِمیک در پژوهشهای برنامهریزی، آن را از نقطهنظر مشارکت کننده توصیف کرده و دیدگاهی از این که مشارکتکنندگان چگونه آن را به مثابه امری واقعی و معنادار درک و قبول میکنند، تولید میکند. با تشخیص اهمیت داستانها و روایتهای عاملان درگیر در فرایندهای برنامهریزی، رمزگشایی از ارزشهای زیرکار و ادراکات مشترک در کاربستهای برنامهریزی ممکن میشود. در این روش رویکرد پژوهشگر صراحتاً مبتنی بر این فرض است که هر گونه تفسیر نظری، یک تصویر تفسیری از جهان مورد مطالعه را پیشنهاد میدهد نه یک تصویر دقیق از آن. در همین راستا، کاربست این روش مطابق با فرایند پیشنهادی چارمز توصیف و تحلیل شده است. دادههای تحلیل عناصر ذهنی پژوهششوندگان به واسطه روش مصاحبههای عمیق نیمه_ساختار یافته فراهم شده و پس از انجام مراحل پیش کدگذاری اعم از گردآوری دادهها و پیادهسازی آنها، مرحله تحلیل دادهها و طیفهای سهگانه کدگذاری( کدگذاری اولیه، کدگذاری متمرکز و کدگذاری نظری) تشریح شدهاند. افزون بر آن، فرایندهای انگاشتپردازی نظریه مبنایی برساختگرا با به کار بردن یادداشتنگاری و اشباع نظری نیز مورد تأکید قرار گرفتهاند. شناخت این رویکرد در میان سایر رویکردهای نظریه مبنایی و فرایند متواتر قابل کاربرد آن در پژوهشهای برنامهریزی به واسطه روش توصیفی_تحلیلی برخاسته از مطالعات گسترده نظری و تجربه عملی به کارگیری این فرایند با روش پیمایشی بوده است.این مهم در انتظام برنامهریزی شهری و منطقهای در ردیابی درک برنامهریزان از برآمدهای برنامهریزی، محیط برنامهریزی و بستر اجتماعی و نیز با توجه به ماهیت مکانمند نظریه برنامهریزی، در عملآوری نظریه برنامهریزی محتوایی و میانی مرتبط با موقعیت خاص قابلیت کاربرد دارد.