Unversity of Kurdistan
Motaleate Shahri
2322-2875
2717-4417
4
16
2015
11
01
.Space and the Realization of the Right to the City: Identifying the Spatial Components of the Right to the City for Analyzing and Evaluating the Navvab Project in Tehran and La Défense In Paris
5
14
FA
Hossein
Maroufi
Assistant Professor in Urban Planning- Department of Architecture and Urban Planning- Ferdowsi University of Mashhad
maroufi@ferdowsi.um.ac.ir
Goldis
Vahidi Borji
Ph. D. in Urban Planning- University of Tehran
goldis_vahidi@yahoo.com
"حق شهری" همانگونه که توسط هانری لفور در دهه شصت میلادی رقم خورد، نیاز به تغییرات اجتماعی_فضایی به منظور بهرهمندی ساکنان شهر از زندگی شهری و امکانات مربوط به آن را ضروری میداند. با وجود تأثیر بسیار زیاد مفهوم حق شهر در نظریات علوم اجتماعی، جغرافیا و شهرسازی، بررسی مقایسهای و به کارگیری چارچوبهای نظری این مفهوم در نمونههای موردی کمتر به چشم میخورد. این کاستی، اطلاقپذیری ایدههای لفور را در بسترهای اجتماعی_سیاسی مختلف دچار ابهام نموده است .از آنجایی که فضای شهر نقش چشمگیری در مفهوم حق شهری و برخورداری ساکنان از مزایا و امکانات شهری دارد، ایدههای لفور میتواند معیاری برای ارزیابی مداخلات فضایی در شهرها باشد. هدف کلی پژوهش، شناسایی ارتباط بین معماری، طراحی و برنامهریزی شهر، به عبارتی هرگونه فعالیت کنترل فضایی با مفهوم حق شهری است. برای دستیابی به این هدف، پس از بررسی اندیشههای لفور به استخراج نمودهای فضایی ایده حق شهری به عنوان مدل مفهومی پژوهش، به منظور بررسی دو نمونه موردی (پروژه نواب در تهران و لا دفانس در پاریس) پرداخته میشود. نمودهای فضایی برآمده از مفهوم حق شهری عبارتند از: کنترل فضایی، مرکزیت فضایی، تراکم فضایی، سیالیت فضایی و تداوم فضایی.روش مورد بررسی در این پژوهش ارزیابی و مقایسهای است. نخست دو پروژه یاد شده به طور مستقل براساس اصول و شاخصهای فضایی حق شهری مورد ارزیابی قرار گرفته و مزایا و معایب آنها شناسایی میگردد. سپس با مقایسه آن دو تأثیر هر معیار در تولید کیفیت فضایی مورد نظر تحلیل میشود. یافتههای حاصل از پژوهش در قالب دو اصل معرفی میشوند: ۱. حق شهری میتواند به عنوان معیاری برای ارزیابی پروژههای شهری قرار گیرد و ۲. مداخلات کالبدی به دلیل تغییر در شیوه زندگی و حقوق اجتماعی افراد و گروهها تأثیری مستقیم بر حق شهری دارند.
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15443.html
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15443_579877e3281903f2ee1341279024860b.pdf
Unversity of Kurdistan
Motaleate Shahri
2322-2875
2717-4417
4
16
2015
11
01
Anticipating city's future expansions by using Advance Cellular Automata Case Study: Chaloos city
15
26
FA
Mohammad
Sheikhi
assistant Professor in social science faculty of allameh tabatabai university
m_shaikhi81@yahoo.com
sasan
rooshenas
کارشناس ارشد برنامه ریزی شهری و منطقه ای
sasan_rooshenas@yahoo.com
به نظر میرسد تمرکز بیبرنامه جمعیت، بدون در نظر گرفتن تمهیدات زیست محیطی، اقتصادی و اجتماعی، ریشه بسیاری از بحرانها و مشکلاتی است که بشر به تازگی با آنها برخورد کرده است. با اهمیت پیدا کردن محدودیت منابع، اندیشمندان و نظریهپردازان بسیاری رشد ناموزون شهرها را پدیدهای غیر قابل پذیرش معرفی کردهاند و در جستجوی راهی برای اصلاح روندهای موجود میباشند. در همین راستا اتوماتای سلولی، به عنوان مدلی که رشد آتی شهر را با استفاده از پنج عامل ویژگی سلول، اندازه سلول، همسایگی، قوانین گذار و زمان پیشبینی میکند، معرفی میشود. در این مقاله سعی شده است که رشد شهر به وسیله مدل اتوماتای سلولی و معیارهایی مانند کاربری اراضی، شبکه ارتباطی، قابلیت اراضی، منظر طبیعی، خطر زلزله و رانش، فاصله از مناطق حفاظت شده و ... پیشبینی شود. این پیشبینی به گونهای است که رشد تلفیقی از جهت بهینه رشد شهر میباشد. برای نشان دادن چگونگی کاردکرد مدل، شهر چالوس با توجه به قرار گرفتن در جلگه ساحلی شمال کشور و ارزشمند بودن اراضی از لحاظ زیست محیطی و زراعی و همچنین وجود دو قطعه اراضی بزرگ زراعی در داخل محدوده شهر، به عنوان نمونه مورد مطالعه انتخاب شده است. پس از اجرای مدل در ArcGis، با توجه به ملاحظات زیست محیطی و قوانین تدوین شده اتوماتای سلولی نشان داد که رشد آتی شهر در سال 1405، به سمت جنوب و در حاشیه کمربندی شهر چالوس، شکل خواهد گرفت.
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15444.html
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15444_c1c705f07b876de7a6afd7710c92c440.pdf
Unversity of Kurdistan
Motaleate Shahri
2322-2875
2717-4417
4
16
2015
11
01
The Spatial Study and Analysis of Inequalities in Urban Regions with approach Compact City
Case Study: BABOL
27
38
FA
عامر
نیک پور
دانشگاه مازندران
nikpour1551@gmail.com
غلامرضا
ملکشاهی
دانشگاه مازندران
ghmalek@umz.ac.ir
فاطره
رزقی
دانشگاه مازندران
rezghif@yahoo.com
نابرابریهای اجتماعی پدیدهای است که بر تمام مناسبات اجتماعی انسانها تأثیر میگذارد. تحلیل فضایی توسعه، میزان نابرابریها و محرومیت نواحی مختلف را مشخص و اولویت اقدامات برای ارتقای سطح زندگی را معلوم میکند. در ادبیات برنامهریزی شهری دیدگاههای متفاوتی وجود دارند که سعی نمودهاند تراکم را به عنوان یکی از متغیرهای تأثیرگذار در توسعه یافتگی مناطق معرفی نمایند. شهر متراکم یکی از الگوهای فرم پایدار میباشد که با هدف جلوگیری از گسترش شهر، به دنبال توزیع مناسب خدمات و تقویت شاخصهای اقتصادی_اجتماعی در بین مناطق است. روش پژوهش توصیفی_تحلیلی است که در آن از آزمون همبستگی پیرسون، آزمون T و مدلهای تصمیمگیری چند معیاره (TOPSIS,SAW,VIKOR) و C.V استفاده شده است. در این تحقیق شاخصهای توسعه براساس پنج بعد و 44 متغیر تعریف شدهاند و دادههای تحقیق نیز از بلوکهای آماری سرشماری سال1390 استخراج شده است. جامعه آماری پژوهش، 12 منطقه شهر بابل بوده که محدودههای آن منطبق بر تقسیمات کالبدی مرکز آمار ترسیم شده است. بر اساس نتایج پژوهش، توزیع و پراکنش شاخصهای توسعه در شهر بابل نوعی عدم تعادل فضایی را نشان میدهد، به طوری که نزدیک به 8/25 درصد از جمعیت شهر در مناطق توسعه یافته (3، 4و10) ، 5/14 درصد جمعیت در مناطق با توسعه متوسط (7و12) و 5/59 درصد در مناطق ضعیف و کمتر توسعه یافته (1 ،2 ،5 ،6 ، 8 ، 9و11) ساکن هستند. همچنین نواحی مرکزی شهر از سطح توسعه یافتگی بیشتری نسبت به مناطق پیرامونی و نیمه پیرامونی برخوردار میباشند و تفاوت معناداری میان ضریب توسعه در بین مناطق براساس طبقهبندی تراکم ساختمانی دیده میشود؛ به طوری که میانگین این ضریب در مناطق متراکم بیشتر از مناطق کم تراکم است. در نهایت مناطق 3 و 4 به عنوان مناطق توسعه یافته و مناطق 6 و 9 به عنوان مناطق کمتر توسعه یافته شهر بابل مشخص شدهاند.
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15445.html
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15445_415dccafbc309b19b99bda4ecb0d597c.pdf
Unversity of Kurdistan
Motaleate Shahri
2322-2875
2717-4417
4
16
2015
11
01
Mixed method research of effective factors on temporality in urban place/ Naghsh e Jahan Sqr. Isfahan
39
54
FA
Nima
Ostovar
M.A student in Isfahan university of art
ostovar.nima@gmail.com
Mostafa
behzadfar
دانشگاه علم و صنعت ایران
behzadfar@iust.ac.ir
bahador
zamani
دانشگاه هنر اصفهان
bzamani1975@yahoo.com
mahmood
ghale noee
0000-0003-4213-2979
دانشگاه هنر اصفهان
m.ghalehnoee@aui.ac.ir
By design, some features of physical spaces can affect people’s image of time. Reviewing the literature shows a correlation between physical dimension of space and users’ time image; a number of <em>place</em> variables, affecting the duration estimation of time that also causes some environmental norms affecting the <em>sense of place</em>. Although, in urban design studies psychological and perceptional aspects of time image is neglected and there is no codified framework to study that, the present study aims to investigate the role of environmental elements in building and supporting the image of time. To achieve this aim, based on reviewing the related literature, a theoretical framework defined that includes some main variables: <em>Time-quantitative variables, dynamic-time features, non-temporal variables, and normative variables</em>. To approach a practical structure in study, "Naghsh-e-Jahan Square" as a case was studied using a mixed research method including storytelling for data collection and AHP for quantitative analysis. In one hand, a “<em>semi-structure interview</em>” technique employed that the analysis of interviews indicated a structure of temporal concepts in people's description of their daily life in "Naghsh-e-Jahan Square". On the other hand, quantifying norms and environmental elements (according to <em>non-temporal variables</em>) was conducted. AHP technique was used to compare the <em>quantified environmental norms</em>, with <em>the impact level of environmental elements</em> that concluded from Fuzzy questionnaires. The result indicates that square manifests different qualitative concepts in different times. Each one of these concepts are along with evidences as <em>dynamic-time features</em> and also quantitative & qualitative factors.
sense of time,environmental elements,environmental norms,mixed method research,Naghsh-e-Jahan Square
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15446.html
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15446_09deb584bea0531a019f89d97fc32ea9.pdf
Unversity of Kurdistan
Motaleate Shahri
2322-2875
2717-4417
4
16
2015
11
01
Evaluating security in gated communities of Urmia city, Using Location Quotients and hotspots methods
55
66
FA
m
m
استادیار طراحی شهری دانشگاه هنر اسلامی تبریز، تبریز
mirgholami@gmail.com
m
sh
کارشناسی ارشد طراحی شهری، دانشگاه هنر اسلامی تبریز، تبریز
ma.shokrani@gmail.com
a
s
دانشجوی کارشناسی ارشد طراحی شهری، دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، تبریز
info@sediqfar.ir
m
m
دانشجوی کارشناسی ارشد طراحی شهری، دانشگاه آزاد اسلامی تبریز، تبریز
ma.musavi@chmail.ir
امنیت جزو نیازهای اولیه انسانی و در سلسله مراتب نیازهای انسانی مازلو، بعد از نیازهای اولیه، در رده دوم قرار دارد. اهمیت موضوع سبب شده تا مفهوم امنیت به یکی از اولویتهای اساسی نظریهپردازان شهری تبدیل شود. جدای از اثرات اجتماعی ناشی از وجود محیطهای امن شهری بر الگوهای رفتاری شهروندان و بهبود کیفیتهای محیطی، تبیین نقش کالبدی شهر بر کاهش جرائم، موضوع با اهمیتی است که در قالب نظریههای نوین شهرسازی مورد بحث قرار گرفته است. ایده مجتمعهای محصور و دروازهدار یکی از این نظریههاست. این مطالعه در نظر دارد تا با توجه به شرایط متفاوت اجتماعی حاکم بر جامعه محلی ایران، به کاربست این نظریه پرداخته و میزان انطباقپذیری آن را در شهر ارومیه مورد آزمون قرار دهد. برای انجام این مطالعه، مجتمعهای محصور به تعداد 268 مورد در شهر ارومیه شناسایی شده و اطلاعات مربوط به جرائم بر مبنای اطلاعات مکان بروز سرقت از منازل گردآوری گردیدهاند. در این پژوهش که از نوع کاربردی میباشد، از روشهای تعیین ضریب مکانی و کانونهای جرمخیز استفاده شده است. نتایج حاصل نشان میدهد که ایجاد حصار و دروازههای ورودی در مجتمعهای محصور توانسته است نقش قابل ملاحظهای در کاهش جرائم در مقایسه با کل شهر داشته باشد؛ به طوری که با احتمال بالای 99 درصد، به میزان 57 درصد از مجتمعهای محصور و 49 درصد از واحدهای مسکونی کل شهر از میزان جرمخیزی پایینتری برخوردارند. در نقطه مقابل، با احتمال بالای 99 درصد، به میزان 16 درصد مجتمعهای محصور و 33 درصد واحدهای مسکونی کل شهر از میزان جرمخیزی بالاتری برخوردار بودند.
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15447.html
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15447_43c388f6e1c8cdf56558c131e6766ece.pdf
Unversity of Kurdistan
Motaleate Shahri
2322-2875
2717-4417
4
16
2015
11
01
Analyzing Socio-spatial Segregation of Educational and Occupational Groups in Shiraz Metropolitan Area
67
80
FA
a
a
کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
abolghasem.azhdari@modares.ac.ir
a
t
دانشیار گروه شهرسازی دانشکده هنر و معماری، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
taghvaei@modares.ac.ir
a
z
دانشجوی کارشناسی ارشد برنامه ریزی منطقه ای، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
a.zahirnejad@modares.ac.ir
توسعه و شکلگیری سریع و غیر قابل مهار کلانشهرها و همچنین تأثیرگذاری نیروهای جدید اجتماعی_اقتصادی ملی و بینالمللی، به طور کلی جغرافیای ملی و به طور خاص خصوصیات کلانشهرها را تغییر داده که نتیجه آن مجموعهای از خروجیهای فضایی و اجتماعی متنوع و تأثیرگذار بر کلانشهرهاست. از ملموسترین اثرات عدم برنامهریزی مناسب برای روبهرو شدن با این تحولات، عدم توزیع مناسب منابع میان گروهها و اقشار مختلف جامعه و در نتیجه نابرابریها و جداییگزینیهای اجتماعی_اقتصادی است. کلانشهر شیراز نیز همچون دیگر کلانشهرهای ایران تغییرات گستردهای را طی سالهای اخیر تجربه نموده است. توسعهای که علاوه بر دستاندازی به نواحی پیرامونی شهر، موجب جداییگزینی گروههای مختلف اجتماعی شهر از یکدیگر شده است. از این رو هدف این پژوهش بررسی الگوهای جداییگزینی اجتماعی_فضایی گروههای اجتماعی کلانشهر شیراز در سال 1390 با روش توصیفی_تحلیلی است. به طوری که بتوان علاوه بر بیان کمی تفرقهای اجتماعی موجود، توزیع فضایی گروههای مختلف را نیز بررسی نمود. در واقع ابتدا با استفاده از شاخصهای جداییگزینی، تفرقهای اجتماعی به صورت کمی بررسی میشود و سپس با استفاده از شاخص موران محلی انسلین، خوشههای شکل گرفته از این تفرق فضایی در سطح کلانشهر شیراز استخراج میشود. دادههای مورد استفاده در این پژوهش از مرکز آمار ایران تهیه شده و مربوط به سرشماری سال 1390 دو شهر شیراز و صدرا و بر مبنای 505 حوزه آماری است. یافتههای پژوهش حاکی از جداییگزینی گروههای تحصیلکرده، طبقات بالا و طبقات متوسط از گروهها و اقشار کم برخوردار جامعه شیراز است. به طوری که گروههای برخوردارتر (با شاخص جداییگزینی 0.51 برای گروههای تحصیلی و 0.35 برای گروههای شغلی) در نواحی شمال غربی و غربی و اقشار ضعیفتر (با شاخص جداییگزینی 0.38 برای گروههای تحصیلی و 0.35 برای گروههای شغلی) نیز در نواحی جنوبی و جنوب شرقی تجمع نمودهاند. در واقع در حالی که اقشار ضعیفتر جامعه شیراز به طور قابل توجهی از منظر سطح تحصیلات و طبقه شغلی در نواحی حاشیهای جنوبی و گاهی خارج از محمدوده خدماتی شهر با سطح خدمات بسیار پایینتر سکنی گزیدهاند، اقشار برخوردار جامعه با نسبت بالایی متمایل به سکونت در نواحی گرانقیمتتر شمال غربی، با سطح خدمات بالاتر و با آبوهوایی بهتر هستند.
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15448.html
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15448_2970efa7137201e81fb2c0a0ee2d788f.pdf
Unversity of Kurdistan
Motaleate Shahri
2322-2875
2717-4417
4
16
2015
11
01
Evaluation of Zanjan's Third Places' Dispersion in Terms of Its Different Social Classes
81
92
FA
Elham
Davoodi
Islamic Azad University, Central Tehran branch
davoodi.elham@yahoo.com
atoosa
modiri
Assistant Professor , Faculty of Art & Architecture Department of Urban Planning and Design, Azad University Central Branch
atmodiri@gmail.com
در تعریفی که پروفسور الدنبرگ از مکان سوم ارائه میدهد، یک مکان سوم عرصهای معرفی شده است که مردم را بدون در نظر گرفتن درجات و طبقات اجتماعی و تفاوتهای قومی، نژادی و ... گردهم میآورد. این در حالی است که به نظر میرسد حضور چنین مکانهایی در جامعه ما، خود ارتباط ویژهای با طبقات اجتماعی داشته باشد. به این معنا که سطوح طبقات اجتماعی مختلف، مستعد شکلگیری تعداد و البته گونه متفاوتی از مکانهای سوم هستند. بنابراین پژوهش حاضر برآن است که به مطالعه ارتباط طبقات اجتماعی شهر زنجان با نحوه پراکنش مکانهای سوم پرداخته و دلایل آن را مورد بررسی و کاوش قرار دهد. در این راستا، در پژوهش حاضر شهر زنجان که بین دو کلانشهر اصلی ایران قرار گرفته ولی برخلاف آنها از یکپارچگی نسبی اجتماعی برخوردار بوده و همچنین در جریان تحولات اجتماعی سیاسی دهههای گذشته، کمترین تغییرات کالبدی و عملکردی را تجربه کرده، به عنوان نمونه مطالعاتی در نظر گرفته شده و دادههای مورد نیاز با استفاده از روشهای مصاحبه با متخصصان، پرسشنامه، مصاحبه گروهی متمرکز و مشاهده گردآوری شده و در محیط GIS تحلیل شدهاند. به صورت کلی باید گفت، روش تحقیق در پژوهش حاضر روش ارزیابی است. نتایج پژوهش نشان میدهند، ویژگیهای خاص هر یک از طبقات اجتماعی، نوع خاصی از روابط و مناسبات اجتماعی را میان اعضای طبقه یاد شده با یکدیگر و با سایر شهروندان تعریف کرده و بدینترتیب بر نوع و تعداد مکانهای سوم شکل گرفته، تأثیر مستقیمی میگذارد. با توجه به این موضوع، به نظر میرسد بتوان با گسترش چنین مکانهایی در محدودههای کمتر توسعه یافته و محدودههایی که در سطوح طبقاتی پایینتر قرار دارند، به تقویت روابط اجتماعی ساکنان هریک از این محدودهها با یکدیگر و نیز با سایر شهروندان کمک کرد و با فراهم نمودن زمینه ورود افراد از طبقات اجتماعی بالاتر به محدودههای کمتر توسعه یافته از طریق ارتقای مکانهای سوم و به تبع آن اختلاط هر چه بیشتر شهروندان از طبقات اجتماعی مختلف، نابرابری اجتماعی را کاهش داده و بدینترتیب موجبات ارتقای زندگی اجتماعی عمومی شهر را فراهم آورد.
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15449.html
https://urbstudies.uok.ac.ir/article_15449_407e234506afa037cedef7fc03060fa8.pdf